اگر رباتها مشاغل ما را تصرف کنند، چطور باید زندگی کنیم؟
صدای پای رباتها به گوش میرسد، خیلی زود مشاغل ما را تصرف خواهند کرد. حداقل عاقلانه است کمی نگران این موضوع باشیم و به آن به دیده یک تهدید بنگریم. مطالعهای که اخیرا در دانشگاه آکسفورد انجام شد اثبات کرد در طول دو دهه آینده حدودا ۴۷ درصد مشاغل ایالات متحده آمریکا به خاطر اتوماسیون منسوخ میشود. جالب اینکه این موضوع فقط محدود به مشاغل کارخانهای کلاه-آبی نمیشود بلکه حتی وظایف دفتری و اداری و کارهایی که نیاز به مهارتها و تخصصها بالا دارد نیز روزی با کامپیوترها و هوش مصنوعی جایگزین خواهد شد. حال پرسش اصلی این است که اگر این تهدید به واقعیت بدل شود و رباتها جایگزین نیروی کار انسانی شوند، انسانها چطور باید خرج و مخارج خود را تامین کنند؟ اخیرا در سیلیکون ولی بحثها پیرامون یک ایده قدیمی که هدفش حل این مشکل است قوت گرفته است. شاید بپرسید خب این راه حل چیست؟ درآمد تضمین شده برای هر نفر.
البته این مفهوم را با عنوان درآمد پایه جهانی نیز به کار میبرد و واقعا هم همین طور است. دولت هر ماه برای هر نفر چکی به مبلغ ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار میکشد که هیچ ضمیمه یا ماده و تبصره خاصی هم ندارد، یعنی میتوانید در کمال آرامش با این مبلغ به سوپرمارکت بروید و مواد غذایی بخرید، یا آن را در حساب خود پس انداز کنید و یا وسایل خود را جمع کنید و برای چند روز به هاوایی سفر کنید. اصلا مهم نیست این پول را چطور خرج می کنید، دولت هر ماه راس موعد مقرر این مبلغ را به حساب شما واریز میکند. اگر هم اکنون درآمد مناسب و قابل قبولی دارید شاید این مبلغ زیاد دندانگیر نباشد، ولی اگر فقیر یا بیکار باشد همین ۱۰۰۰ دلار اضافه هم شرایط شما را کلی تغییر خواهد داد، حداقل سقفی بالای سرتان است و دیگر مجبور نیستید در خیابانها پرسه بزنید و بیخانمان باشید.
با پیشرفت فناوری و افزایش خطر بیکاری، درآمد پایه مفهوم قانع کنندهای است که در حوزه فناوری طرفدار خاص خود را پیدا کرده است. اخیرا استارتاپی به نام وای کامبینیتور اعلام کرده قصد دارد امسال مفهوم درآمد پایه را به صورت آزمایشی اجرا کند. محققان این سازمان تصمیم دارند مطالعهای روی ۱۰۰ خانواده در اوکلند کالیفرنیا انجام دهند که در طی آن به هر فرد ماهیانه مبلغ ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ دلار پرداخت خواهد شد. قرار است دادههای جمع آوری شده از این مطالعه که حدودا بین شش تا یک سال ادامه خواهد داشت بخشی از یک مطالعه پنج ساله باشد که به احتمال زیاد هزاران نفر را در بر خواهد گرفت.
سام آلتمن مدیر وای کامینیتور در مصاحبهای که با بلومبرگ انجام داد خاطرنشان کرد: نباید فقط در مورد این مضوع صحبت کنیم و قطعا باید به دنبال جمع آوری دادهها و اطلاعات کاربردی باشیم. باید در حین جمع آوری دادهها به این سوالها پاسخ دهیم: آیا این افراد بعد از گرفتن این مبلغ خوشحال میشوند؟ آیا راضی هستند؟ آیا این پول کیفیت مهارتهای آنها را ارتقا میدهد یا اینکه در طول این مطالعه این افراد چطور وقت خود را سپری میکنند؟ سام آلتمن در مطلبی که در وبلاگ خود منتشر کرده گفته : بنده کاملا مطمئنم که در آیندهای نه چندان دور با ادامه روند پیشرفت فناوری، حذف مشاغل سنتی و تولید ثروتهای کلان، شاهد اجرا شدن نسخهای از این مطالعه در سطح ملی خواهیم بود.
اگر چه زمان زیادی از علاقه سیلیکون ولی به مفهوم درآمد پایه نمیگذرد، اما این ایده اگر نگوییم چند قرن اما چندین دهه است که مطرح و بررسی شده است. توماس پین در سال ۱۷۹۷ از صندوق ملی درخواست کرد به افراد بالای ۲۱ سال مبلغ ۱۵ پوند پرداخت کند. برتراند راسل فیلسوف انگلیسی نیز در جریان جنبش اعتبار اجتماعی بریتانیا همین موضوع را مطرح کرد. در ایالات متحده آمریکا نیز در دهه ۱۹۳۰ میلادی برنامهای هدفمندتر برای حل و فصل موضوع فقر اجرا شد که شامل – تامین اجتماعی، معرفی حقوق کارگران و پروژههای عام المنفعه – بود. با توجه به این تجربیات تاریخی میتوان این طور نتیجه گرفت که مفهوم ساده پرداخت پول یا بهتر بگویم مقرری به مردم از مدتها پیش وجود داشته و گاها از آن استفاده شده است.
اما باید توجه داشت که علاقه به مفهوم درآمد پایه فراز و نشیب مختص به خود را داشته است. در دهه ۱۹۶۰ این علاقه کمی احیا شد، جالب اینکه در این زمان مفهوم درآمد پایه در هر دو جناح سیاسی لیبرال و محافظه کار طرفداران خاص خود را داشته است. طرفداران جناح چپ معتقد بودند پرداخت درآمد پایه میزان نابرابری اجتماعی را کاهش میدهد در حالی که طرفداران مفهوم درآمد پایه در جناح راست اعتقاد داشتند پرداخت وجه نقد به مراتب بهتر از درگیری با بروکراسی ناشی از پرداخت کوپن مواد غذایی و سایر برنامههای رفاهی است.
مارتین لوتر کینگ جونیور در کتاب خود با عنوان «به کجا میرویم: هرج و مرج یا اتحاد؟» می گوید: «با اطمینان کامل باور دارم همیشه سادهترین راه موثرترین است – مناسبترین راهکار برای حل مشکل فقر در جامعه بهره گیری از مفهوم درآمد پایه است که به نحو گستردهای در مورد آن بحث و تبادل نظر شده است». میلتون فریدمن اقتصاد دان آزادیخواه طرفدار نوعی خاص از درآمد پایه با عنوان مالیات بر درآمد منفی است که اساسا پول را به آن دسته از افرادی که درآمدشان از حد معینی پایین تر است باز میگرداند. رئیس جمهور ریچارد نیکسون نیز تلاش کرد لایحهای با عنوان درآمد پایه جزئی تصویب کند اما این لایحه بعد از تصویب مجلس نمایندگان در سنا به بن بست خورد.
اما الان باز این ایده بر سر زبانها افتاده است. سوئیس رفراندومی برای درآمد پایه برگزار کرد که در آن ۷۷ درصد مردم این کشور با این طرح مخالفت کردند. کشورهایی نظیر فنلاند، کانادا و هلند نیز قصد دارند این طرح را به صورت آزمایشی اجرا کنند تا با مزایا و معایب آن آشنا شوند. در واقع در دهه ۱۹۷۰ در مانیتوبا کانادا نمونه کوچکی از طرح درآمد پایه اجرا شد که متاسفانه این پروژه به خاطر اتمام بودجه پیش از تکمیل با شکست مواجه شد. اما بعدها مشخص شد در طول این مطالعه نرخ بستری شدن در بیمارستان کاهش یافت، نرخ کار ثابت ماند و نوجوانهای بیشتری در مدرسه باقی ماندند. این طور به نظر میرسد که احتمال اجرای مجدد این برنامه خیلی زیاد است.
آلتمن می گوید: «خیلی هیجان انگیز است که مفهوم درآمد پایه که در طول تاریخ مجالی برای اجرایی شدن نداشته است به زودی از نو مطرح خواهد شد». چیزی که مردم اصلا به آن توجه نمیکنند این است که اگر رباتها جاگیزین نیروی انسانی شوند و مشاغل را به خود اختصاص دهند به این خاطر است که رباتها کارها را دقیقتر و ارزانتر از انسانها انجام می دهند که این موضوع میتواند منجر به کاهش هزینههای بالقوه درآمد عمومی شود.
بر اساس گفتههای سام آلتمن این جریان ثابت درآمدی مزایای دیگری نیز دارد: «همه میتوانند هر ماه با دریافت چک درآمدی خود روزگار بگذارند بدون اینکه اصلا نگران پول و مخارج خود باشند». آلتمن بعد از این گفتهها به لوپ، استارتاپی که به مبلغ 43.4 میلیون دلار به شرکت گرین دات فروخت اشاره کرد و گفت: «همیشه نگران و مضطرب بودم. امیدوارم با اجرای این طرح شاهد تحولی عظیم در میزان ریسک پذیری مردم باشیم و بتوانیم دوباره ذهن آنها را متوجه موضوعات مهم و حیاتی بکنیم».
ناتالی فوستر در همین مصاحبه به بلومبررگ گفت: «بنده فکر میکنم سیلیکون ولی دو رویکرد متضاد در مورد این مطلب دارد از یک طرف به این طرح خوشبین هستند و از طرف دیگر به نوعی احساس گناه میکنند». فوستر مشاور استراتژیک موسسه آسپن در مورد آینده کار است. موسسه آسپن سازمانی غیر انتفاعی برای پرورش رهبری روشن و گفت و گوهای آزاد است. ناتالی فوستر در ادامه مصاحبه خاطرنشان کرد: «مردم روز و شب نگران تاثیر پیشرفت فناوری و اتوماسیون بر نیروی کار و جامعه هستند و از طرف دیگر افرادی نیز هستند که فقط به ایدههای بزرگ و حل مشکلات عظیم میاندیشند».
اندی استرن رئیس سابق SEIU در کتاب جدید خود که با عنوان افزایش طبقه: چگونه درآمد پایه جهانی اقتصاد ما را بازسازی خواهد کرد و رویای آمریکایی را احیا خواهد کرد (Raising the Floor: How a Universal Basic Income Can Renew Our Economy and Rebuild the American Dream ) گفت در نتیجه پیشرفتهای فناوری اختلال بزرگی در بازار کار در حال شکل گیری است. به عنوان مثال کامیونها به احتمال زیاد با ماشینهای بدون راننده هجده چرخ جایگزین خواهد شد. اگر این موضوع اتفاق بیفتد نه تنها رانندگان کامیون بلکه مشاغل دیگر نظیر شرکتهای بیمه، ایستگاههای استراحت بین راهی و چندین و چند صنعت دیگر نیز تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. این تاثیر اصلا شبیه به سقوط صنایع فولاد و اتومبیل سازی نیست چون این سقوط فقط روی یک بخش کشور تاثیر گذاشت. اندی استرن در این مصاحبه با بلومبرگ سخنان خود را این طور ادامه داد: «تاثیر رباتها و اتوماسیون خیلی گستردهتر خواهد بود. خیلی زود مردم درک خواهند کرد که این اتفاق طوفان نیست بلکه یک سونامی تمام عیار است».
مدل استرن این است که به هر آمریکایی بزرگسال ماهیانه ۱۰۰۰ دلار پول بدهد. بر اساس گفتههای استرن پرداخت این مبلغ مردم را از زیر خط فقر بالا میکشد – خط فقر فدرال در سال ۲۰۱۶ برای هر فرد 880/11 دلار است – اما این مبلغ آن قدر زیاد نیست که فرد کلا دست از کار بکشد. شاید گران باشد اما مفید است. استرن سعی دارد با حذف برنامههای نقدی که در آنها دولت تحت شرایط خاصی پول را در اختیار مردم قرار میدهد این برنامه را اجرایی کند. هم اکنون ۱۲۲ طرح این چنینی وجود دارد. استرن در ادامه میگوید: «UBI میتواند جایگزین برنامههایی نظیر بن غذا، EITC و بیمههای بیکاری شود. با اجرای طرح درآمد پایه جهانی احتمالا ۵۰۰ میلیارد دلار در هزینههای برنامههای کنونی فدرال صرفه جویی خواهد شد. علاوه بر این 3/1 تریلیون دلار هزینههای مالیاتی نیز وجود دارد که به اعتقاد من از این بخش نیز میتوان به صرفه جویی ۵۰۰ میلیارد دلاری رسید».
استرن میگوید: تمام اینها پیش از محاسبه بودجه نظامی و سایر هزینه هاست. «ایالات متحده میتواند دوباره طرح مالیات معاملات مالی، مالیات بر ارزش افزوده، مالیات بر کربن یا دارایی را اجرایی کند». با ادغام تمام این تلاشها او معتقد است ۱۰۰۰ دلار مبلغ خوب و قابل قبولی است.
با تمام این تفاسیر هنوز هم این طرح دلهره آور است. حتی طرفداران درآمد پایه میگویند اگر واقع بینانه به این موضوع نگاه کنیم پیاده سازی این طرح دههها طول میکشد. «اجرای UBI کامل به ۱۵ تا ۲۰ سال زمان نیاز دارد اما اگر از نقطه نظر اراده سیاسی به آن بنگریم هر چیزی ممکن است».
استرن معتقد است در ۱۰ یا ۱۵ سال آینده این موضوع محقق خواهد شد. او باور دارد در طی ۵ سال آینده شهرها به تدریج شروع به آزمایش طرح درآمد پایه میکنند و در اولین گام به والدین برای پرداخت هزینههای مهدکودکها کوپن میدهند.
تمایل به طرح درآمد پایه در سیاستمداران در حال افزایش است که از جمله این مردان سیاسی میتوان به نخست وزیر کانادا جاستین ترودو که دولتش اجرای طرح درآمد پایه پیش رو در آنتاریو را رهبری میکند، اشاره کرد. سناتور برنی ساندرز نیز در مصاحبهای با وکس گفت مخالف این طرح نیست. برنی ساندرز در ادامه گفت:
«من کاملا موافق این رویکرد هستم. به خاطر همین برای حداقل دستمزد ۱۵ دلار جنگیدم، برای همین تمام تلاشم را کردم تا مطمئن شوم در این کشور هر کسی به نیازهای غذایی ابتدایی خود دسترسی داشته باشد، به همین دلیل بود که سعی کردم مزایای تامین اجتماعی به جای کاهش یا حذف افزایش یابد، برای همین بود که تمام توانم را به کار گرفتم تا مطمئن باشم تمام بچههای این شهر علی رغم داشتن یا نداشتن پول بتوانند مدرسه بروند. این کاری است که یک ملت متمدن انجام میدهد».
منتقدان طرح درآمد پایه خیلی نگران هزینههای این طرح هستند. آنها معتقدند این طرح نه تنها گران است بلکه ممکن است هزینه های برنامه های رفاهی دیگر را نیز تلف کند که هم اکنون مکانی برای مشاجره افرادی است که در جناح چپ هستند. مخالفان محافظه کار باور دارند پرداخت پول میتواند مانعی برای یافتن شغل باشد.
همچنین افرادی هستند که باور دارند آینده بیکاری ساختاری به هیچ وجه اتفاق نمیافتد. استفان منندین مدیر پژوهشی موسسه هاس که در دانشگاه کالیفرنیا واقع شده میگوید: «بعضیها معتقدند در آینده به اندازه کافی شغل وجود ندارد. بنده کمی به این موضوع شک دارم. در واقع معتقدم چندین دهه طول خواهد کشید تا شاهد چنین اتفاقی باشیم. مهمترین مشکل کنونی ما عدم تطبیق مهارت است اما با تمام این تفاسیر باز هم مشاغل زیادی در بازار کار وجود دارد. ما هنوز در حوزه توسعه حرفهای و آموزش مهارت به اندازه کافی پول هزینه نکردهایم».
او سخنان خود را این طور ادامه داد: «همیشه باید روی بهبود ساختار فرصت، نهادها و سرمایه گذاری در حوزه افزایش ظرفیت انسانی و مهارتها تمرکز کنیم. باید روی چگونگی مصرف پول در این بخش ها نظارت کنیم و سعی کنیم بیشترین خروجی را داشته باشیم». علاوه بر این او معتقد است کنسل کردن برنامههای رفاهی نظیر بن وضع معیشت مردم را بدتر خواهد کرد. بیشتر این برنامه با صرفه جویی در هزینهها موجب افزایش سطح تولید میشوند. به عنوان مثال منازلی که برای اقشار کم درآمد ساخته میشود را در نظر بگیرید. مشوقهای مالیاتی شرکتها را تشویق میکند به ساخت این خانهها بپردازند. این در حالی است که پرداخت پول به افراد هیچ کمکی به ساخت خانههایی از این دست نمی کند.
فستر گفت: «ما صرف نظر از تمام مشکلات همیشه یک ۱۰ درصد پایین داریم. علاوه بر این درآمد پایه هیچ یک از مشکلات اجتماعی را حل نمیکند. همیشه یک نرخ یا تقسیمی وجود دارد. اگر به این طرح به چشم راهکاری برای حل مشکل فقر نگاه نکنیم و در عوض از آن به عنوان فرصتی برای حل مشکلات افراد بیبضاعتی که حتی نمیتوانند از خودشان مراقبت کنند نگاه کنیم این طرح مفیدتر خواهد بود».
آلتمن میگوید: «فکر نمیکنم این طرح راه حل مناسبی باشد. علاوه بر اینکه اصلا نمیتوانم تایید کنم طرح درآمد پایه کارساز خواهد بود یا خیر. فکر نمیکنم این طرح کسی را از تشخیصص تغییرات سیاسی، فناوری های آموزشی یا سازمانهای جدید مبرا کند. درآمد پایه جهان را عادلانهتر و منصفانهتر نخواهد کرد.
اما باور دارم این طرح ارزش مطالعه دارد و این همان کاری است که ما مشغول انجام آن هستیم».
برگردان نوشتهای از Nicole Lee از engadget.com
- راهنمای تنظیمات و استفاده از تماس تصویری Google Duo
- وقتی رباتها میتازند